بهمن 93
قند عسل من خيلي بانمك شده و دل همه رو ميبره الان از توي اتاق من و صدا ميزنه و به زبون خودش با من حرف ميزنه و داد ميكشه ميگه بيا من و پدرشو صدا ميزنه و با كلمات نامفهوم با ما حرف ميزنه و ما كلي ذوق مي كنيم راستي قند مامان مي ايسته و دستشو ميگيره به مبل و چندقدم راه ميره باي باي كردن و رقصيدنم ياد گرفته الهي قربونش برم كه همدم تنهايي هممون شده اين روزا چند بارم به مهد كودك عمه اش رفته و با بچه ها بازي ميكنه و كلي بازيگوش شده و خونه پدربزرگشم كه ميره با عمه ميتراش توي اتاق بپر بپر مي كنند راستي اولين ازمايش خون برديا هم 27 آذر بوده ...
نویسنده :
یگانه
17:43